رادینرادین، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 4 روز سن داره

مامان و رادین

واکسن هجده ماهگی

به نام پروردگارم نورچشمم روز شنبه به سلامتی واکسن هجده ماهگیتم زدیم بمیرم واست مادر که چقدر دردت اومد اون موقع خیلی گریه کردی دلم میخواست منم باهات گریه کنم یکی به پات زدن یکی هم به دستت اول پات درد نداشت همش دستت رو نشون میدادی آخ از اون زمان که درد پات شروع شد چقدر گریه کردی تا مسکن اثر کرد و خوابیدی از اونجایی که بسیار شیطونی با اون پا به هر صورتی بود شیطونی میکردی خونه مامانی بودیم اونجا کلی از دست کارات و بامزه راه رفتنات خندیدیم شب خیلی تب داشتی ولی شکر خدا از غروب فردا حالت کاملا خوب شد گل پسر عزیزم همیشه سالم و شاد باشی عشقم هیچ وقت کارت به دکتر و آمپول نیوفته ...
21 شهريور 1391

هجده ماهگی

به نام خداوند قادر وتوانا سلام دلبندم گل پسرم تاج سرم باورم نمیشه اون پسر بچه کوچولو که هجده ماهه پیش حتی نمیتونست یک ذره از جاش تکون بخوره و محتاج دیگران بود حالا داره تبدیل به یک پسر بچه شیطون سرکش و مستقل میشه که هر کاری دوست داشته باشه انجام میده چه مامان خوشش بیاد چه نیاد و بدو بدو هر جا که دوست داشته باشه میره حتی اگه مامان بگه نرو نمیدونم میشه تو وبلاگت یه کم هم از دستت عصبانی بود و نوشت یا باید فقط کارای خوبتو بنویسم ولی سعی میکنم همه چیز رو بنویسم به تازگی خیلی از دستت شاکیم چون خیلی لج باز شدی همه چیز رو به زور گریه میخوای شبها اصلا نمیزاری بخوابم همش به ممه وصلی روزها اصلا نمیزاری به کارام برسم چون همش به ممه وصلی یا میگی هم...
21 شهريور 1391
1